سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پست ترین دانش، آن است که از زبانت در نگذرد و والاترین دانش، آن است که در اعضا و جوارح پدیدار گردد . [امام علی علیه السلام]
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» ولادت سیدالشهدا وحضرت ابالفضل وسجادآل محمد مبارک...

ولادت سه اختر تابناک ولایت و امامت امام حسین (ع)، حضرت عباس (ع) و امام سجاد علیه السلام را خدمت همه مسلمانان جهان تبریک و تهنیت عرض می کنم.

 
زندگینامه حضرت امام حسین علیه‌السلام

طلوع مهر

صبح روز سوم شعبان سال چهارم هجری، شهر مدینه میزبان کودک نو رسیده‌ای بود که در خانه فاطمه سلام‌الله‌علیها و علی علیه‌السلام چشم به جهان گشود و بعدها به "سید الشهدای اسلام" ملقب شد. این طفل نو رسیده، دومین فرزند خانواده‌ای است که پیامبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله پس از نزول آیه تطهیر بارها آنها را با عنوان "اهل بیت نبوت" مورد خطاب قرار داده و به آنها سلام گفته بود. مادر او فاطمه سلام‌الله‌علیها، دختر پیامبر و یکی از برترین زنان تاریخ است که به جهت بلندی معرفت و فضایل اخلاقی و پاکی زبانزد خاص و عام بوده و خداوند در بیان شان و جایگاه رفیعش سوره‌ای را در قرآن آورده است. علی علیه‌السلام نیز که دومین فرزند پسر خود را در آغوش می‌گرفت، اولین مسلمان، برترین دانای دین و بالاترین سخنور عرب و دارای سوابقی بی‌نظیر در ایثار و دفاع از دین خدا، در سراسر دوران ظهور و گسترش دین اسلام بود. تا آنجا که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به دستور حضرت حق، بارها او را به عنوان جانشین خود معرفی کرده بود.


نام گذاری


در آن روز فرخنده طفل را به محضر رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آوردند و علی علیه‌السلام آن چنان که وظیفه داشت و نیز به رسم ادب و احترام از ایشان خواست که همچون فرزند نخست، نامگذاری این نو رسیده را نیز بر عهده گیرند. پیامبر هم به امر الهی او را "حسین" خواند.

ریحانه پیامبر


حسین علیه‌السلام دوران کودکی را در دامان پر مهر علی علیه‌السلام و فاطمه سلام‌الله‌علیها و بیش از آن دو در دامان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله گذراند. علاقه و توجه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به حسین علیه‌السلام چنان بود که همه اصحاب از آن آگاه بودند و بارها و بارها به چشم دیده و به گوش شنیده بودند.اصحاب، بارها رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را دیده بودند که با حسن و حسین علیهماالسلام که کودک بودند، بازی می‌کند و آنها را بر دوش خود سوار می‌کند. حتی پیامبر لبهای حسین علیه‌السلام را می‌بوسید و می‌فرمود: حسین از من است و من از اویم، خداوند دوست بدارد کسی را که او را دوست می‌دارد. در این میان بسیاری می‌دانستند که محبت پیامبر به این دو کودک و مخصوصا به حسین علیه‌السلام، یک محبت عادی نسبی و فامیلی نبود. زیرا از طرفی پیامبر خدا فردی عادی مانند سایر مردم نبوده و بنا بر نص صریح قرآن، هیچ رفتار یا گفتار پیامبر از سر خواسته شخصی و هوی و هوس نیست، و از همین روست که خداوند می‌فرماید: شایسته است که رفتار و حرکات ایشان سرمشق و الگوی اهل ایمان باشد. از سوی دیگر پیامبر دختران زیاد و حتی فرزند پسری نیز داشتند، اما این گونه ابراز محبت و توصیه‌های موکد فقط در مورد حسن و حسین علیهما‌السلام دیده می‌شد.

در آینه کتاب خدا


حسین علیه‌السلام هنوز کودک بود که منظور چندین آیه قرآن قرار گرفت. در روز مباهله پیامبر با مسیحیان نجران، حسین علیه‌السلام و خانواده‌اش تنها همراهان رسول خدا بودند و پیامبر اکرم، بنا به دستور الهی در آیه مباهله، حسن و حسین علیهماالسلام را به عنوان فرزندان خاندان وحی با خود برای مباهله همراه کرد. یکی از پنج تنی که آیه تطهیر در مورد آنها نازل شد، حسین علیه‌السلام بود و او نیز به همراه پدر، مادر و برادر خود زیر عبای پیامبر بود که خداوند این آیه را درباره آنها نازل کرد: همانا خداوند فقط و فقط می‌خواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعا پاکیزه سازد، گواهی روشن و سندی گویا بر عصمت این خانواده و دوری ایشان از هر گناه و خطا.

ایام نوجوانی

اما سالیان خوش کودکی حسین علیه‌السلام بزودی به پایان رسید. حدوداً هفت ساله بود که رسول خدا مسلمانان را با انبوهی از سفارشات در مورد اهل بیت خود تنها گذاشت و جهان اسلام را غرق در ماتم کرد.در این مدت حسین علیه‌السلام به عنوان یک مسلمان و ماموم، بر مسیر حرکت علی علیه‌السلام راه می‌سپرد و در عین نوجوانی از هر فرصتی برای دفاع از حق استفاده می‌کرد.


حسین یاور پدر

حسین علیه‌السلام تقریبا 32 سال داشت که با بیعت مردم، علی علیه‌السلام حاکم جامعه اسلامی گردید. بعد از چندی ایشان به همراه فرزندان خود به کوفه هجرت کرد و آنجا را مرکز حکومت اسلامی قرار داد. در این مدت حسین علیه‌السلام در تمام صحنه‌های نظامی و سیاسی، یار و یاور نزدیک پدر و امام خود بود و در نهایت احترام فرمانهای پدر را اطاعت می‌کرد. حسین علیه‌السلام تربیت شده دست بزرگ مدافع اسلام بود و شجاعت و شهامت را به خوبی از پدر آموخته بود و در هر سه جنگی که در این دوران پیش آمد حضوری فعال داشت. در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیرالمومنین به عهده ایشان بود. در جنگ صفین اولین فتح سپاه علی علیه‌السلام به دست او رقم خورد و شریعه فرات بدست او و یارانش آزاد شد. در جریان حکمیت نیز ایشان یکی از شاهدان ماجرا از سوی پدر بود.
شیعه برادر

پس از شهادت امیر المومنین علیه‌السلام، امام حسن علیه‌السلام، به دستور الهی و سفارش پیامبر به مقام امامت رسید و هدایت جامعه مسلمین و ادامه راه تبیین و نشر دین خدا را به عهده گرفت.در دوران امامت برادر، حسین علیه‌السلام نیز همانند سایر شیعیان، مطیع و سر سپرده کامل برادر خود به عنوان امام شیعیان بود و در اطاعت اوامر او ذره‌ای سستی نمی‌کرد. چنان که ادب و اطاعت او از برادر مثال زدنی شد. امام باقر علیه‌السلام در این زمینه می‌فرماید: امام حسین علیه‌السلام به خاطر احترام و بزرگداشت مقام برادرش، امام حسن علیه‌السلام، هرگز جلوتر از او راه نرفت و در سخن گفتن از او پیشی نگرفت. حسین علیه‌السلام در تمامی مواضع سیاسی و مهمترین آنها در قضیه صلح امام حسن علیه‌السلام با معاویه، پشتیبان و مطیع امر امام خویش بود. در این واقعه حسین ابن علی به عنوان یکی از شخصیتهای جهان اسلام علی‌رغم اینکه تمامی مسلمانان امام حسن را تنها گذاشتند، کاملا مدافع این صلح بود و سرسختانه از موضع و تصمیمات برادر حمایت می‌کرد و او نیز حفظ اسلام را در مصالحه می‌دید.پس از جریان صلح، حسین علیه‌السلام به همراه برادر از شهر کوفه به مدینه زادگاه خود بازگشتند و در کنار مرقد رسول خدا به وظیفه تربیت و ارشاد مردم و تبیین و تفسیر احکام الهی پرداختند. اما دیر زمانی نگذشت که امام حسن علیه‌السلام با حیله معاویه مسموم شد و به شهادت رسید و حسین علیه‌السلام جانشین برادر و امام مسلمین گردید.

ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام

امروز، مردی به جهان پلک می گشاید که از گلویش، باغ ابدی نیایش، شاخه به شاخه خواهند رویید.

مردی که شبان سجده اش را به سپیده «تسبیح» گره می زند.

مردی که صحیفه گریه را با چشم هایش می نویسد.

مردی می آید تا عرش را در کلمات ملکوتی اش به تصویر بکشد.

مردی که به راز باران آشناست و فرشتگانی را می بیند که قطره قطره باران رحمت را پیمانه می کنند.

مردی که هوای کلامش، در عطش دل های مشتاقان، به نرمی برفی است که در بهار می بارد.

مردی که در چشم هایش «لیلة القدر» اشک و شهود خفته است.

مردی که در سیمایش «اثر سجود» است و قامتش، ارتفاع «عبودیت»

مردی می آید که سلاله «کوثر» را امتداد دهد و چراغ مصطفوی را در روزگاران تاریک، روشن نگاه دارد.

مردی که دلش، تاریخِ کربلاست، سکوتش تفسیرِ فریاد.

ای چشم و چراغ عابدان!

نور از مُهری که تو به آن سجده می کنی، می تراود.

صبح و ملکوت، به دنبال دست های قنوت تو می گردند.

دیروز، تو بودی که «الهی عَظُم الذّنبُ من عَبْدک فالْیَحْسُنِ العفوُ مِن عِندک را می سرودی، امروز، ماییم و لکنت کلماتِ شرمسارمان.

تو آمدی تا کلمات تو، شب های مناجاتمان را روشن کنند.

ادعیه زلالت، رودی است که در سپیده دمانِ جانِ عاشقانِ عبودیّت جاری است .

کاش می شد کمی از آن همه حکمت و روشنایی، سهم سایه روشنِ دل های ما می شد!

سجده خورشید

سجاده سجاده، سجاد آمد این شعر یکدست در باد آمد

سلام، همه نیایش!

سلام، تمامیت ذکر!

سلام، آغاز سجده!

این ترانه بی بدیل توست که در ذکر فرشتگان می پیچد.

این شرمساری ملکوت است که آغاز بهار نیایش ها و نمازها را جشن می گیرد.

آفتاب! از پس کدام ابر، زمین را روشن می کنی که هنوزا هنوز، در زُلال تو و این همه باران نور غرق می شویم؟

بهارا! سجده های عرفانی عشق را از کدام فصل نور آغاز کردی که دنیا همیشه بوی گُلاب گریه های تو را دارد؟

آمده ای تا نماز معنا شود و نیاز، قافله ناز را همراه.

ای وارث نافله های شبانه زهرا!

ای همدم چاه های مدینه!

ای اشک، ای عابد، ای نور، ای سرور!

این شیرینی یکدست، از آمدن تو کام مرا لبریز می کند.

این ذکر که بر لبانم می جوشد، حمد خدای توست.

از صحیفه تا ملکوت پُل زدی و فاصله ها را کوتاه کردی.

ممنونم آقاجان؛ وگرنه این همه کهکشان را نمی شد بدون سجده خورشید، رد کرد.

تو نوازش همه فرشتگانی در کلماتی سبز.

تو خنده های مزامیری، تو غزل غزل های سلیمانی، تو روح ذکری، خدای سجده های طولانی، آفتاب بی بدیل نیاز و نماز.

تو شناسنامه همه دُعاهای دنیایی.

زینت همه عبادت ها، شکوه شعری در قامت ملکوت، بهانه تغزلی برای ملایک.

تو شروه ای، اشکی، آهی، سوزی، کربلایی... وارث کربلایی... شعر کربلایی... اندوه کربلایی... آه! کربلا مرا یاد قامت تو می اندازد.

پیچیده در زنجیر! کربلا مرا میهمان آن همه تازیانه که بر پیکر تو نشست نمی کند، کربلا مرا به تو می رساند.

 

آمدی تا ملکوت، عطر اشک بگیرد.

آمدی تا اندوه، بوی ذکر بگیرد و آمدی تا خدا فخر کند به این همه چین و پینه زانوها.

ای حمد بی دریغ خداوند!

ای عشق سیّال! آمده ای تا بارانی از کلمات، تا بارانی از تمنا، از نیاز، از عشق، بر سرمان بریزد.

آمده ای تا در دُعاهای صحیفه، چشم هایمان را بشوییم.

آمده ای تا اشک، معنای تازه ای بگیرد و ملکوت، شعر تازه ای بخواند

این همه خنده های خورشید نیست که آمدن تو را جشن گرفت؟

این همه باران ابر نیست که بهار را میهمان می کند؟ این همه سخاوت باد نیست که بوی بهار نارنج و اقاقیا را مهمان قلبهایمان می کند؟

همه بهار و خورشید و ابر و باران، در کلمات تو جاری است، از قلب تو می جوشد، از لبخند تو می تراود.

از سرانگشتانت می توان عشق را دوباره نوشت، هزار باره نوشت.

می آیی و فرشتگان، کلمات ملکوتی ات را از بر می کنند.

می آیی و جامه ذکر، تازه می شود و خورشید، طولانی ترین سجده اش را نثار آمدن تو می کند. می آیی و...

ولادت حضرت اباالفضل علیه السلام

 

لبخند علی علیه السلام رنگ می گیرد.

فرشتگان، تولّد دستانی را جشن می گیرند که قرار است روزی رایت حماسه را برافروزد.

پهلوانی به عالم چشم می گشاید که پهلوانان عالم به نامش اقتدا می کنند.

پهلوانی که فرزند مردی است که کوهِ رشادت و جوانمردی است؛

فرزندِ شیرزنی است که به او شیر شهامت نوشاند.

کوه مردی که ذره ای از احترام برادرش حسین علیه السلام فرو نگزارد.

حسین علیه السلام امام بود و ابوالفضل، برادرِ امامت.

حسین علیه السلام ولی بود و ابوالفضل، هم رکابِ ولایت.

آری، نوزادی در گهواره خفته است که علمدار لشکر حسین علیه السلام خواهد بود.

سلام، ای غیرت مجسّم! ای قامتِ فتوّت!

سلام، ای چشم هایی که آب را شرمنده نجابت خود خواهی کرد!

سلام، ای دست هایی که رودخانه های زمین، به جستجویشان سر گردانند!

سلام، ای پیشانی بلندی که آیینه آسمان است!

ای پدر فضل!

فضیلت دستان تو که به حالتِ آب و روشنی بریده شدند، هنوز بر شاخه های خاک، سنگینی می کنند.

بوی مشک

قال رسول اللّه :«مَن جُرحَ فی سبیل اللّه جاءَ یوم القیامه ریحُهُ کَریحِ الْمِسکِ...» عَلَیهِ طالِعُ الشهدا؛ هرکسی در راه خداوند مجروح شود، در حالی وارد قیامت می شود که بویش چون بوی مشک است... و نشان شهیدان دارد...»

شهر خاطره های زنگاری، خاک بی همدم و بی بهانه چرا امروز شاد آواز می خواند؟

سال ها بود که گوش های مدینه، خنده ای از خانه علی نمی شنید.

انگار قرنی گذشته از آن همه شور و شیدایی!

آه! باز دلم هوای دلتنگی های غریب جمعه را دارد... تو امروز می آیی تا حسین علیه السلام بعد از سال ها بخندد.

کمر حسن علیه السلام محکم شود... .

دست علی! می آیی با اشک، با مقدس ترین فدیه چشم ها، با زُلال تبسم... تو باید با آب چشم های علی آغاز شوی.

زخم بدون مرهم مدینه!

آی سقاترین شعر آفرینش، جوانمردترین آبروی دریا، شیرین ترین ماه! از ماه نمی گویم که چشم های تو همه ستاره ها را نورانی می کند.

از ماه نمی گویم.

نگاه می کنم که چطور امشب خودش را پشت کوه های مدینه گم می کند.

سلام ای وارث غیرت حمزه علیهاالسلام !

سلام ای شجاعت علی علیه السلام .

سلام ای کرم حسن علیه السلام !

سلام ای کمر حسین علیه السلام !

و سلام ای فاطمی ترین ماه بنی هاشم!

امشب زهرا علیهاالسلام مُدام دور خانه علی علیه السلام با فرشته ها می گرددد.

فاطمه شاد می شود.

جانباز همه خنده های عاشقانی!

تو می آیی تا یاور دلیرترین تشنگی آسمان شوی.

به چشم های تو می رسم؛ متن، سکوت می کند و محو محو محو، از چشم هایم باران می جوشد..

طراوت خورشید داری و زیبایی ماه.

لبخند تو خلاصه همه جاودانگی هاست. کُدام لبخند؟ همان خورشید گاهگاهی که از پس آن همه مردی، هرگاه چشم های برادرت را می بینی، طلوع می کند.

تو که می آیی، زینب علیهاالسلام دلش قُرص می شود که هیچ کودکی تشنه نمی ماند...

هیچ بهاری سیلی نخواهد خورد... هیچ گلی تازیانه...

می بینی؟ حتی تولد تو با گریه است؛ با اندوه....

می بینی؟ این اشک باید بهانه کدام چشم را بگیرد؟

این زخم باید کدام اندوه را متبرک کند؟

متبرّک باد دست های تو که بوی مشک می دهد!

متبرک باد دلت، این آفتاب سپیده ازل!

متبرک باد چشم های خورشید!

متبرک باد پیشانی شکسته ماه!

متبرک باد آغاز چندمین بهار غیرت، چندمین حماسه صبح، چندمین ترانه برادری!

تو رشک همه شهدایی

تو فخر همه آب های جهانی

ماه همه آسمان هایی

غیرت جاودانه زمینی

تو بوی گلابی، بوی عود، بوی عنبر،

نه! تو بوی مشکی، بوی رنج، بوی خانه های سوخته، خیمه های خسته،

تو بوی مشک می دهی، بوی زهرا، بوی علی؛

تو بوی خدا می دهی، تو بوی خدا... بوی خدا... متبرک باد نام تو، وقتی بر دست های علی آغاز می شوی!

متبرک باد عشق، وقتی چشم هایت را باز می کنی!

متبرک باد لبخند، وقتی برای اولین بار، آن را به حسین علیه السلام هدیه خواهی داد!

هفت پشتت به خورشید می رسد

خوش آمدی، ای آن که توفان در رکاب داری و شانه های ستبرت، کوهستان را می سراید!

چشمانِ اردیبهشتی ات چون دو پنجره گشوده به آسمان است که پرندگان فضیلت بر آنها ترانه می خوانند. زمین از تو می روید «فرزند پدر خا ک»! چون به شمشیرها نگاه کنی، به زمین می افتند و نخل ها قامت قیامتت را ستایش می کنند.

واژه ها کوچکتر از آنند که تو را تصویر کنند، ای صاحب فضیلت های بی شمار!

آن چنان بزرگی که بی تو، تاریخ کربلا ناتمام می ماند.

دست های بریده ات هنوز چون دو بال سرخ بر شانه های فرات، خطِ خون می کشد.

چون بر اسب می نشینی، هفت آسمان به پیشوازت می آیند و سنگ ها زیر سمِ اسبت دود می شوند.

برادری ات، زبانزد قبایل است.

یا عباس! زمین تو را کم دارد که این چنین در خود مچاله مانده است.

چون بیایی، آفتاب از چارسو در بر می گیردمان و کوچه ها، عبور گام هایت را کِل می کشند.

چون تو بیایی، شاعرانه ترین ترانه هایم به شکوفه می نشینند.

ای بزرگ! هفت پشتت به خورشید می رسد، مردانگی درا عماق جانت ریشه دوانده است، فریادت دل نامردمان را می لرزاند و سکوتت، شگفت انگیزترین فریادهاست.

هنوز از مشک ها بوی نفس های تو می تراود و آب هر روز، تصویر با شکوه تو را قاب می گیرد

این بادها از سرزمین گیسوانت خاطره ها به همراه دارند.

ای «راز رشید» ام البنین! عشق در تو به بلوغ رسید، آن هنگام که زاده شدی و خاک از آن روز که خون تو را مکید، تبدار است.

اقیانوس ها به وسعتت گواهی داده اند و صنوبران کهنسال، به زبان تو تکلم می کنند.

درهای بسته را با نگاهی می گشایی، گویی تمام کلیدهای جهان در دست توست؛ آخر تو «باب الحوایجی»

«یا ابوالفضل»! تو می آیی و از این پس، برادری و جوانمردی، قانون جهان خواهد شد.

جاودان اسطوره وفا

آمد تا تکه ای از سرزمین سرخ تاریخ را به نام خورشید کند
آمد تا مصداق وفا و مردانگی و مروت باشد.

دستان علمدار روشنی های جهان، از دامان فاتح خیبر طلوع کرد.

آمد تا در روز عاشورا، ذرّات عالم، صدای او را که تا عمق جان نفوذ می کرد بشنوند:

«یا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسینِ هون

و بَعدَهُ لا کُنْتُ اَنْ تَکون»

ای نفس! می خواهم دیگر بعد از حسین زنده نمانی

او آمد تا روز عاشورا، فریاد حق در گوش تاریکی ها سر دهد.

او آمد؛ مثل یک صبح زیبا که بر ظلمت، اشعه های نقره ای نگاه خود را می پاشد.

او آمد؛ مثل پیامِ «قولو لا اله الا الله تفلحوا»

او آمد؛ مثل شعار «الموت اولی من رکوب العار»

او آمد؛ مثل قمر شکافنده تیرگی های شامِ زمان

قمر بنی هاشم، قمرِ عالم بود؛ وارث شجاعت علی، یاور امام زمان خویش

این کیست کربلا را، چون کوه طور کرده؟

زهرا مگر از این دشت یا رب! عبور کرده؟

بر روی ماه عباس، این جلوه حسین است

آری، قمر ز خورشید، خود کسب نور کرده

آمد و اشک بر چشمان امیرالمؤمنین افشاند.

آن مرد بزرگ، در چشمان عباس، عاشورا را می دید و می فرمود: «فرزندم عباس در پیشگاه خداوند، به مقام بلندی دست خواهد یافت.»

آمد و اسطوره جاودان وفا شد.

آمد و فریاد زد که دنیا هنوز از نامردی ها تیره نشد و مردانی هنوز هستند.

«سلام خداوند و فرشتگان مقرب او و سلام پیامبران الهی و همه صالحان و شهیدان و صادقان و پاکان، نثار روح تو ای پسر امیرالمؤمنین!....

شهادت می دهم که تو برای انجام وظیفه، هیچ گونه سستی به خود راه ندادی وهرگز برای ادای رسالت، شانه خالی نکردی، بلکه با بصیرت و معرفت، راه حق را انتخاب نمودی و جان در گرو آن گذاشتی...»

سلام بر تو ای بصیرت عمیق زمان!

سلام بر تو ای یاور حق!

آمدی و میلاد تو را پیش از زمین، در آسمان ها، عرشیان به جشن برخاسته اند.

آمدی و حسین علیه السلام ، آینده سرخ را با وجود تو، عاشقانه تر از پیش، به انتظار خواهد نشست. آمدی و جاودانه، تاریخ را با دستانِ ساقی ات از معرفت، سیراب نمودی.

آمدی و جهان به خود می بالد و انسان به «اِنّی جاعِلً فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةٌ...» ایمان می آورد.

عموی آب ها

دستت را بردار و پشتوانه دریاها کن تا بر موج ها بیاشوبند و شجاعتت را به پیشانی صخره ها بکوبند

دستت را بردار و پشتوانه مردانی کن که شجاعت را از ظهر دستان تو به ارث برده اند.

آه، عموی آب های دنیا! دهان خشکت را بر لبان اقیانوس ها بگذار، تا سیرابشان کنی از آن چه نتوانستی به سه ساله هایی چشم به راه، بنوشانی. آب ها زمانی طراوت گرفتند که تو یک مشت آب را از آستانه لبانت پائین آورده، بر زمین ریختی. بعد از این، هرکه مشتی آب بر می دارد، بوی دستان تو سیرابش می کند.

که می دانست این چنین سر به صخره کوبیدن آب ها، زمزمه عاشقانه هایی است که یک روز تو در گوش موج ها نجوا کردی. دریاها نمی توانند ببینند تو در مقابل نیلوفرانت، شرمنده قطره ها باشی که در چشم هایشان عموعمو می کند. می د انم دست هایت توان نداشتند، وگرنه خارها را دانه دانه از پای گل هایت در می آوردی.

چشم هایت هنوز آرزو دارند که فرش راهی شوند که نازدانه هایت پابرهنه از آن می گذرند.

زانو نزن، بگذار تا جان در رگ هایت جاری است، ایستاده باشی؛ قامتت، ستونی است امید حسین را؛ ستونی است استوار. زانو نزن تا دشمنان، هلهله زانو زدنت را به گور ببرند. آه، دوباره صدای توست که در بیابان های نینوا پیچیده است و هنوز بوی عشق می دهد.

«قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم و خدا خواست که بی دست و سر آغاز کنم»

سربلندی، از شانه های تو وام می گیرد.

لبخند نازنین! دستی که از شانه های تو افتاده، سال هاست در هیأت قلمی به پا خاسته که افتادنش را هزاران یزید، به گور برده اند.

به راستی عَلَمت را بر کدامین قله به اهتزاز درآوردی که بعد از سال ها، هنوز تمام کوه های عالم به این بیرق همیشه سرخ، سوگند می خورند؟

شیرت حلال عباس علیه السلام باد

بازوبند حیدری اش را بر دستش ببند

اسپند بر آتش بریز تا دودش، چشم های حسودان را بسوزاند و نظر بد از دو چشم شهلای بنی هاشمی اش دور کند!

یادت نرود

وقتی خواستی جرعه های شیر طیّب و مطهرت را در کام نازنینش بریزی،

زیر لب، ذکر «لا حول و لا قوة الا بااللّه العلی العظیم» را بگویی.

نه یکبار، بلکه بارها آن را به تعداد حروف ابجد نامش ختم کن.

تا خداوند هم تو را در نگهداری از او، حول و قوه ای اکبر، عطا کند

و هم از قوت و رشادت و جبروت خویش، در رزق کودکت ببخشد تا آنچه حیدر کرّار علیه السلام از تو خواسته، برآورده شود.

هنوز شیرینی خاطره تزویجت با حضرت امیر علیه السلام ، همچون شهد شیرین عسل در زیر زبانت مزّه می کند.

عقیل که علم انساب داشت و شجره نسل به نسل عرب را می دانست، تو را که از قبیله دلاور مردان و پهلوانان عرب بودی، برای برادرش ـ علی بن ابی طالب علیه السلام ـ که نامش پشت قوی ترین مردان عرب را می لرزاند، خواستگاری کرد.

تا تو برای او پسرانی رشید و دلاور به دنیا آوری!

از دامان تو، چهار پسر بالا بلند و نیکو صورت به دنیا آمد و نام ام البنین علیهاالسلام ، شایسته تو گردید! اما با امروز که آخرین شاخه نباتت را به آغوش علی مرتضی علیه السلام ، سپردی و او بر دست و چشم او، با اشک بوسه زد، راز آن تزویج مبارک و این مولود مطهر را نمی دانستی!

شیرت حلال عباس علیه السلام باد، که قرار است با قربانی شدن پیش پای حسین علیه السلام فاطمه علیهاالسلام ، تو را نزد زهرای مرضیه علیهاالسلام روسپید کند.

پسرانت به فدای پسر فاطمه علیهاالسلام ، ای اُم البنین علیهاالسلام ! بهشت، زیر پای مادری چون توست که در دامان خویش فرزندانی را می پروراند که خون خویش را با خون خدا می آمیزند و سر و جان، به عشق ولایت می بازند! فاطمه علیهاالسلام از تو راضی باشد و تو را در غرفه بهشتی خویش، در نزد خود جایگاهی والا مقام عنایت فرماید که چنین علمدار و پهلوانی به حسین علیه السلام غریب و مظلوم او، هِبِه کردی!

تمام زنان عالم باید به گوشه دامان تو دست توسل بیاویزند، تا شاید به اندکی از آن مقام معرفت حسینی علیه السلام تو دست یابند، و عشق به حسین علیه السلام را با شیرشان در رگ های حیات فرزندانشان جاری کنند!

پدر فضیلت

به جشن و پایکوبی نشسته است هفت آسمان، لحظه روشن ورود ماه بنی هاشم را

فرشتگان، پیوسته در طوافند، گاهواره ادب را!

تو پلک گشودی و دنیا برای همیشه زیر سایه امن مهربانی ات، ایمن شد.

تو پلک گشودی و سرگردانی آب های جهان، تمام شد.

تو پلک گشودی و کربلا نفس راحتی کشید

تو پلک گشودی و علقمه بی تاب شد.

تو پلک گشودی و افسانه «فرات و ساقی تشنه لب» به حقیقت پیوست.

پدر، تو را در آغوش گرفت و بوسید، چشم هایت را، پیشانی بلندت را.

دست هایت را بوسید و گریست؛ رازی در این دست ها است، دست های کودک، عیبی دارند؟! مادر پرسید و پدر گریست و پرده از راز دست های نام آورت برداشت.

پرده ها بالا رفت.

قصّه شروع شد.

تو در کربلا، مشک آب بر دوش، سوار بر اسب، به سمت خیمه ها تاختی. مشک از آب سرشار و تو از امید.

در یک دست مشک و در دستی دگر عَلَم!

برق تیغی، جهان را تاریک کرد.

برق تیغی، آسمان ها را آوار.

برق تیغی، پایان ماجرا را نوشت و دو بازوی تو...

ضرباهنگ صدای تو در گوش زمان پیچید؛ وَ اللّه اِنْ قَطَعتموا یَمینی!

و عرش بر بازوی تو بوسه زد.

مادر گریست؛ گریه شوق بود، به شکرانه نعمت،

قنداقه آسمانی ات را دور سر «حسین» چرخاند. قنداقه ات پروانه وار، بر گرد شمع وجود «حسین»، در طواف بود و هفت آسمان، گرد قنداقه ات! تو از آن لحظه که فدایی حسین شدی، باب الحوایج گشتی.

تو تلفیق دو رشادت، تکثیر بلند دو شجاعت و برگزیده یک انتخاب بودی

پدر فضیلت ها!

جهان مات نگاه آبی اش بود خدا پایان راه آبی اش بود
زمانی که لبش رود عطش شد فرات احساس آه آبی اش بود.



دلنوشته ها()
نویسنده متن فوق: » جواد ( چهارشنبه 89/4/23 :: ساعت 2:8 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

تشرف یک زائر به تشیع
سلام بر مهدی فاطمه سلام الله علیها
التماس دعای فرج در شب آرزو ها
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 36
>> بازدید دیروز: 22
>> مجموع بازدیدها: 266351
» درباره من

..:: الّلهم عجّل لولیک الفرج ::..
مدیر وبلاگ : جواد[147]
نویسندگان وبلاگ :
سمیه
سمیه[5]
رز
رز (@)[2]

گمنام
گمنام (@)[8]

ایمان
ایمان (@)[5]

صاعقه
صاعقه[3]
امیر حسین
امیر حسین[0]

ما منتظر صبح شب یلدائیم/ آماده برای فرج فردائیم/ فردا که عزیز فاطمه(عج)می آید/ با "خامنه ای"به کربلا می آییم...
طراح ومشاور:محمد طاهری

» پیوندهای روزانه

.:: TOP LINK ::.
شیعه ها [2]
رهبران شیعه [1]
آینده از آن ماست... [1]
حریم یاس [1]
روضه [4]
اصولگرا
صدای شیعه [2]
مسافر کربلا [4]
سایت بچه های قلم [2]
پایگاه منتظران مهدی (عج) [6]
[آرشیو(11)]

» فهرست موضوعی یادداشت ها
تشرفات محضر امام زمان[9] . پیامبر[7] . آخرالزمان[6] . آیات[6] . امام[6] . تولد[6] . صفات[6] . عسکری[6] . حسن[6] . حسین[6] . حکیمه[6] . خروج[6] . خلافت[6] . عیسی[6] . فاطمه[6] . قائم[6] . قیام[6] . مادر[6] . مهدی[6] . ولادت[6] . نرجس[6] . کنیه[6] . ماه رمضان[5] . حدیث[4] . ماه رجب[3] . نیمه شعبان[2] . محرم[2] . درگذشت آیت الله بهجت[2] . زندگی و سیره آیت الله سید علی قاضی . زندگینامه امام صادق (ع) . سید علی الحسینی الخامنه ای . شب آرزو ها . شب قدر . شهادت امام جواد (ع) . شهادت امام رضا(ع) . شهادت حضرت فاطمه یاس نبی . شهادت خورشید هشتم امامت . شهادت سپهر درخشان عالم امکان دهمین امام شیعیان امام هادی . شهادت هفتمین اختر آسمان دلدادگی . شهدت حضرت زهرا(ع) . «درفش شادی خانه رضا (ع)» . جحاب زینت زن . حاج محمود . عید فطر . عید مبعث . امام زمان(عج)* . امام صادق(ع) . بقیع... . تاثیرات دعا برای امام زمان(عج) . تشرفات محضر امام زمان عج . تصاویر افطار در حرم حضرت امام رضا(ع) . مطالب خواندنی . ماه ربیع الاول . کپی لوگو . ولادت حضرت معصومه (ص) . ولادت سه اختر تابناک ولایت و امامت . ویژه نامه عید فطر . یا فاطمه . یاری خدا . یاس نبی... . میلاد امام باقر (ع) . میلاد امام هادی (ع) . میلاد حضرت امیر المومنین (ع) و روز پدر .
» آرشیو مطالب
محمد اصفهانی
یا صاحب الزمان
شهریور 1387
تیر 1387
آذر 1386
مهر 1387
آبان 1387
دی 1387
زمستان 1387
بهار 1388
تابستان 1388
پاییز 1388
زمستان 1388
بهار 1389
تابستان 1389
تابستان 89
پاییز 89
آبان 89
مهر 89
از دست دادن فیوضات معنوی
:::چرا حضرت مهدی(عج) ظهور نمیکند؟:::
سالگرد ازدواج حضرت علی (ع)و حضرت فاطمه
ناگفته های ظهور...
مرگ نهمین خورشید
شهادت باقر آل طاها
تشرفات
حاجیان جمع اند جمله در منی
عید غدیر بر عاشقان ولایت مبارک
شبی امیر کبیر رادر خواب دیدم
روز مباهله
ماه محرم شد...
آیت الله سید علی قاضی
تشرف دو خادم در حرم امام حسین (ع)
در محضر صالحان

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
عاشق آسمونی
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
دیارعاشقان
منتظرظهور
خندون
هم نفس
جادوی زندگی
فانوسهای خاموش
سفیر دوستی
.: شهر عشق :.
اس ام اس جوک SMS jok
منطقه آزاد
ابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرار
ایهاالناس بدانید گدای حسنم
رشادت
soushiyant
ویژه نامه حسبان پردیس
شاه تور
کان ذن ریو کاراته دو ایلخچی
شخصی
شخصی
صاعقه
عطر ریحان
اصولی رایانه
متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی(rikhtegari.ir)
چرند و پرند
Sea of Love
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
عشق نامه
مذهب عشق
اسکی روی نور
دختر ایران زمین
*غدیر چشمه هیشه جاری*
عا شقان وهواداران استقلال
صراط مبین
به بهترین وبلاگ سرگرمی خوش امدید
پری دریایی
چه زود دیر میشه
exchange55
پایگاه بسیج مسجد علوی گرگان
داستان زندگی من
وباگی خالی از خنده
کشکول
عاشق امام زمان
انا مجنون الحسین
عشق است و زندگی
جهان نامرئی جن
خاطرات این روزهای من
آهای یه نفر تو این جزیره تنهاست
ما می توانیم!
شرکت نمین فیلتر
یه دختر تنها
عشق بورز
آخرین منجی
مریم جون !
به عشق ارباب
حدائق ذات بهجة
بازی دل
گتاب جوان
منطقه آزاد چابهار
مقالات اختلالات رفتاری و روانی...
پسران جوان
آینده ی سبز
فانوس
دنیای واقعی
● باد صبا ●
ERFME 24
نیار یعنی آرزو
مروارید خلیج عشق
همه چی
پخش زنده و مستقیم حرم امام رضا علیه السلام
پخش زنده و مستقیم حرم امام حسین علیه السلام
پخـش زنـده و مسـتقیـم حرم حضرت اباالفضل العباس علیه
آیت االه امجد
MANIFESTER
ESPERANCE2
یاداشت های یک مادر
روان شناسی مثبت گرا
مسأله شرعی

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان









» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» موسیقی وبلاگ